27 روزگی
امروز ٢٧ امین روزت بود. متاسفانه دیشب شب خوبی نه تو داشتی و نه من،مامان جون،باباجون،خاله زینب و زهرا. دیشب خیلی خوشحال بودم چون تلویزیون امروز رو عیدفطر اعلام کرد. اولین عیدت بود کلی ذوق داشتم. از ساعت ١٢ شب دیدم مدام به خودت می پیچی و خوابت کامل نیست.زنگ زدم به مامان جون که اگر داروخانه شبانه روزی بود برات شربت گریپ میچر یا کولیک بگیرند.که خدا رو شکر باز بود و گرفته بودند. دیشب اصلا نخوابیدی و مدام ناله می زدی و گریه می کردی. تا ساعت ٤ صبح که من و مامان جون بیدار بودیم و از ساعت ٤ صبح تا ٧ صبح باباجون بنده خدا بلند شد و شما رو راه برد و رو پا گذاشت و به من گفت برو بخواب من تجربه دوقلو دارم خیالت راحت از پسش برمیام.خاله زینب...
نویسنده :
مامان سحر
22:58